هدیه – قسمت هفتم

هدیه – قسمت هفتم

هفته بعد، جوان هنگام کار یادداشتهای خود را مرور کرد. او اینها را هنگام صحبت با پیرمرد یادداشت کرده بود. 

سپس به خاطر آورد که از آموخته هایش استفاده کند. یک دقیقه وقت صرف کرد تا در ” حال ” باشد . نفس عمیقی کشید، به دور و برش نگاهی انداخت، و  آنچه را که در حال حاضر ” درست ” بود، مشاهده کرد! 

او دریافت که به رغم عدم ترفیع، هنوز کارش را دارد. محیط کاری خوبی دارد که ساکت و منظم است.

هنوز فرصت کافی دارد تا کار خود را به خوبی انجام دهد و احترام همگان را برانگیزد. او دریافت که خیلی آسان  میشود فراموش کرد. از آن چه هم اکنون داریم لذت ببریم. 

او روی چیزی که حالا مهم بود، تمرکز کرد. او میدانست که به پیشرفت در یک پروژه نیاز دارد تا در اثراین موفقیت، انرژی و اعتماد به نفس بیشتری را برای کار روی  پروژه ی بعدی به دست بیاورد. 

سپس با توجه به یکایک مشکلات روی آنها کار کرد. او با موانع زیادی مواجه شد. اما به هر حال، به جای ناامیدی و به کار دیگری مشغول شدن، همچنان در ” حال ” باقی ماند. 

او تنها به کاری که باید در آن لحظه انجام  میداد تمرکز کرد، و به کار ادامه داد . در نهایت شگفتی، پس ازچند ساعت کارش را به انجام رساند، با اینکه روی پروژه ی کوچکی کار میکرد، اما احساس خوبی به کارش داشت و  میدانست که باید خیلی جدی به کارش برسد. 

این مطلب را هم بخوانید:   روشهایی برای تقویت اعتماد به نفس

او اندیشید: ” مدت زیادی است که هنگام کار کردن چنین احساس خوبی نداشته ام. ماندن در زمان حال واقعاً در کار من مؤثر بوده است. ”   

جوان در هفته های بعد خود را غرق کارش ساخت، و چنان با علاقه و توجه به کار ادامه داد که همکارانش نظیر آن را ندیده بودند. 

او پیش از اینکه درباره ی موهبت و ” حال ” چیزی بداند، در طول روز به خیال پردازی مشغول میشد وبه ترفیعی که انتظارش را داشت، فکر  می کرد. حالا  می دانست که مهم انجام دادن کارها به نحوی رضایت بخش است. 

هنگامیکه دیگران صحبت میکردند، او افکار خود را کنار می گذاشت و سعی میکرد گفته های آنها را بفهمد، او به تلاشی هماهنگ دست زد تا به افرادی که میخواستند ایده و فکر جدیدی به او بدهند، ملحق شود. 

به زودی مشتریان و همکارانش متوجه تغییرات جوان شدند. رفتار بی تفاوت او در گذشته، حالا به بذل توجه به نیاز  آنها تبدیل شده بود و هرگاه می توانست به آن ها و شرکتی که در آن کار می کرد، کمک  میکرد. 

در زندگی خصوصی نیز دوستانش متوجه تغییر او شدند. او با دقت بیشتری به سخنان آنها گوش  می کرد، درست همانطور که پیرمرد به سخنان او گوش داده بود. 

ابتدا، تمرکز بر زمان حال کار سختی بود، به ویژه جلوگیری از انحراف ذهن به سوی گذشته، و رفع نگرانیهای آینده، اما همچنان که تمرین ” در حال بودن ” را ادامه میداد، کار برایش آسانتر شد . در نتیجه تغییر نگرش او، کار و زندگی اش بهبود یافت. 

این مطلب را هم بخوانید:   هدیه – قسمت پنجم

افزایش مهربانی و دقت او، توجه رئیس را جلب کرد. کم کم متوجه شد هنگامی که کار را با علاقه و نه بهخ اطر پاداش انجام میدهد، بهتر کار می کند. حداقل گاهی، ناراحتی او از رئیس شرکت رنگ می باخت .

شاید، مهم ترین مطلب این بود که با زن جوانی ملاقات و روابط عمومی خوبی با او برقرار کرده بود. 

به نظر او همه چیز بهتر شده بود، جوان احساس میکرد سرزنده تر شده و مهار زندگی خود را به دست گرفته است . او اعتماد به نفس بیشتری داشت و نیرومندتر و  خلاقتر شده بود. از  آنچه داشت راضی بود وبه آن چه اهمیت داشت توجه می کرد و  مهمتر این که از آن ها لذت می برد. 

گفته ی پیرمرد تعجبی نداشت: ” موهبت هدیه ای است که تو به خودت تقدیم می کنی. ”  باری، درست هنگامی که فکر می کرد می داند چگونه در ” حال ” باشد، مشکلی به وجود آمد. 

مشکل هنگامی سر برآورد که همراه با شخص دیگری روی پرونده ی رئیس شرکت کار می کرد. آن شخص تلاش کمی میکرد، و ایدههای معدودی داشت. به جای این که به آن شخص بگوید که وظایف خود را انجام دهد، یا مشکل را با رئیس اش در میان بگذارد، جوان خودش همه ی کارها را انجام می داد. دردسرتان ندهم، او از کار عقب ماند، سپس فرصت از دست رفت. پروژه ی مهمی بود و رئیس او ناراحتی اش را آشکارا ابراز کرد. 

جوان فکر کرد شکست خورده است. احساس کرد دوباره اعتماد به نفس و قابلیت های تازه یافته اش را از دست می دهد. چه اشتباهی کرده بود؟ او تصور کرد که کاملاً جذب لحظه ی حال شده است. 

این مطلب را هم بخوانید:   ایده هایی که شما را باهوش‌تر از آنچه هستید نشان می‌دهد

جوان با ناامیدی و  شانه های فروافتاده نشست و سرش را به زیر انداخت. احساس خستگی  میکرد . با حالتی نامطمئن، برای صحبت کردن با پیرمرد به سوی او رفت. 

ادامه دارد….

(Visited 76 times, 1 visits today)

درباره نویسنده

شما ممکن است علاقه مند باشید

ترک کردن دیدگاه شما