راهنمای کامل ساخت برند شخصی خودتان
راهنمای کامل ساخت برند شخصی خودتان
برند شخصی شما چیزی است که شما را از سایر آدمها در این دنیا متمایز میکند. برند شخصی را میتوان تصویری از شما شامل مجموعهای از صفات و ویژگیهایتان دانست که بعد از شنیدن نام شما، در ذهن آشنایانتان پدیدار میشود.
در این نوشته سعی خواهیم کرد شما را گامبهگام در مسیر ساخت برند شخصی متمایز و دلخواهتان یاری کنیم.
اولین گام در ساخت برند شخصیتان این است که افکارتان را منظم کنید و چشماندازتان را بهوضوح مشخص کنید؛ یعنی مشخص کنید که دوست دارید چطور نزد دیگران به نظر بیایید و اینکه دوست دارید زندگی حرفهای و شخصیتان به چه شکل باشد.
شما چه کسی هستید؟
«فونداسیون و سنگ بنای برند شخصی بر حقیقی و اوریجینال بودن شما قرار گرفته است، اینکه بتوانید آن صفات انسانی که هویت، شخصیت و کاراکتر شما را شکل میدهد مشخص کنید و درنهایت، خودِ حقیقی و متمایزتان را پیدا کنید.»
گام اول – ارزشهایتان را مشخص کنید.
ارزشهای شما مهمترین مفاهیم در زندگیتان هستند؛ میتوان گفت ارزشهای شما مواردی هستند که شما موقع تصمیمگیریهای مهم، آنها را در نظر میگیرید.
فرض کنیم ارزشهای فردی شامل موارد زیر باشد:
خانواده، رشد شخصی، پول و دوستان
اینها مهمترین مفاهیم زندگی آن فرد هستند. زمانی که او با یک تصمیم مهم مانند انتخاب شغل مواجه شود، در ذهن خودش به ارزشهایش رجوع خواهد کرد. او احتمالاً از خودش خواهد پرسید:
«بهترین انتخاب من کدام است که بیشترین رضایت خاطر را ازلحاظ ارزشهایم فراهم میآورد؟»
هیچ محدودیتی برای مواردی که در لیست ارزشهایتان قرار میدهید قائل نشوید، برای پیدا کردن آنها، دنبال آدمها، احساسات و موقعیتهایی بگردید که با آنها شما احساس شادی میکنید، معمولاً ارزشهایتان را همان حوالی پیدا میکنید!
گام دوم – ارزشهایتان را اولویتبندی کنید.
زمانی که ارزشهایتان را لیست میکنید، متوجه خواهید شد همه آنها برای شما یکسان نیستند.
پس لازم است لیستتان را اولویتبندی کنید. برای این کار باید از خودتان بپرسید در موقعیتهای خاص، مانند همان انتخاب شغل، شما به کدام موارد اهمیت بیشتری خواهید داد؟
بهعنوانمثال، فرد فرضی داستان ما در لیست بالا، قبل از هر چیز خانوادهاش را در نظر خواهد گرفت، آیا به آنها نزدیک خواهد بود؟ آیا شغل جدید به روابطش آسیب نخواهد رساند؟ سپس او در نظر خواهد گرفت که با شغل جدید آیا او و مهارتهایش رشد خواهند کرد و …
فراموش نکنید هدف از ساخت برند شخصی این نیست که بیشتر دیده شوید و یا شغل بهتری پیدا کنید، برند شخصی قبل از هر چیز درباره پیدا کردن شادی در زندگی حرفهای و شخصیتان است.
همه ما آدمهای زیادی را میشناسیم که ازلحاظ شغلی بسیار موفقاند ولی زندگی خانوادگی رضایتبخشی ندارند و یا بالعکس. اگر میخواهید جزو آن آدمها نباشید، باید ارزشهایتان را پیدا و اولویتبندی کنید.
گام سوم – اشتیاقهایتان را پیدا کنید.
اشتیاق شما کاری است که شما مایلید با وقت خود انجام دهید و از انجام آن خسته نمیشوید! ممکن است بعضی از اشتیاقهای شما با ارزشهایتان مشترک باشند، ولی بهطورکلی آنها فرق میکنند.
مثلاً ممکن است خانواده یکی از ارزشهای شما باشد و بیرون رفتن با همسرتان یا گذراندن وقت با بچههایتان یکی از اشتیاقهای شما باشد.
اشتیاق شما چیزی است که شما را علاقهمند میکند و کنجکاویتان را برمیانگیزد، اشتیاق شما کاری/چیزی است که خود شما سراغش میروید، بدون اینکه به شما پولی بابت آن کار بپردازند، حتی گاهی اوقات شما خودتان هم هزینه میکنید تا به اشتیاقتان برسید!
شما باید اشتیاقهایتان را پیدا کنید تا بتوانید فعالیتهایی که بیشترین رضایت خاطر را برای شما فراهم میآورند پیدا کنید.
نکته طلایی در ساخت یک برند شخصی موفق و شاید بتوان گفت رمز شادی همینجا است! اشتیاقهایتان را پیدا کنید و هدفتان را این قرار دهید که تا میتوانید آنها را در زندگی حرفهای و شخصیتان تجربه کنید.
اشتیاقها میتوانند شخصی یا حرفهای باشند، شما باید هر دو نوع آنها را پیدا کنید.
بهعنوانمثال ممکن است اشتیاقهای فردی به شکل زیر باشد:
اشتیاقهای حرفهای: طراحی- فنّاوری – گوشیهای هوشمند
اشتیاقهای شخصی: خانواده – مسافرت – طبیعت
اگر اشتیاقهای این فرد را به همراه ارزشهایش در نظر بگیریم، میتوانیم بگوییم این فرد دوست دارد در ۵، ۱۰ یا ۲۰ سال آینده کجا باشد و مشغول چه کاری. زمانی که اشتیاقهایتان را پیدا کنید، کمکم برایتان واضح میشود که مناسب چه شغلی هستید، شغلی که انجامش شادتان خواهد کرد!
مثلاً میتوانیم بگوییم فرد فرضی نوشته ما اگر شغلی در رابطه با طراحی گوشیهای هوشمند برای یک شرکت مرتبط با گردشگری داشته باشد و این شغل زمان کافی برای ارتباط او با خانوادهاش برایش به جا بگذارد بسیار خوشحال خواهد بود!
گام چهارم – خصلتها و شخصیتتان را بهتر بشناسید.
خصلتهای شما، ویژگیهای خاص شما هستند که شخصیتتان را شکل میدهند.
تئوریهای متفاوتی در رابطه با شناخت طبع و خصلتهای انسان وجود دارد. Big Five و MBTI دو مورد از مشهورترین و معتبرترین آزمونهای شناخت خصلتها است.
مطالب زیادی در مورد MBTI و Big Five موجود است و توضیح این تئوریها و آزمونهایشان از حوصله این نوشته خارج است، اما در اهمیت آزمونها همین بس که بهعنوانمثال MBTI سالهاست که در کشورهای توسعهیافته در انتخاب رشته دانشگاهی، در مشاورههای روانشناسی و حتی در مصاحبههای استخدامی افراد مورداستفاده قرار میگیرد.
آزمون MBTI نیز به فارسی در ایران ذهن و به انگلیسی در HumanMetrics قابلدسترسی است.
نسخهای از آزمون Big Five را از Personality Psychology Tests میتوانید ببینید.
دقت داشته باشید اینها آزمون شخصیتشناسی نیستند، شخصیت شما کاملاً متمایز از هر انسان دیگری بر روی این کره است، ولی بعضی خصلتها هستند که ما با آنها به دنیا میآییم و در زندگی ما بسیار مهم هستند؛ مانند اینکه شما درونگرا هستید یا برونگرا، منطقی هستید یا احساسی و … .
شناخت خودتان از این منظر، میتواند بسیار در ساخت برند شخصیتان شما را یاری کند.
گام پنجم – با خانواده، دوستان و همکارانتان صحبت کنید.
تا اینجا شما کارهای زیادی انجام دادهاید و خیلی بهتر خودتان را شناختهاید! اما بهاحتمالزیاد آن تصویری که دیگران از شما دارند تا حدودی با آنچه خودتان در مورد خودتان یافتهاید متفاوت است.
پس خوب است که بفهمید دیگران در مورد شما چه فکر میکنند!
از خانواده، دوستان و همکارانتان بخواهید به شما بگویند یا برایتان بنویسند که در مورد شما چه فکر میکنند و چه تصویری از شما دارند، از آنها بخواهید چند ویژگی که با شنیدن نامتان به ذهنشان میرسد به شما بگویند.
همچنین از آنها بپرسید که فکر میکنند ارزشهای شما چه هستند؟ اشتیاقهای شما چطور؟
اگر این اطلاعات را به دست بیاورید، میتوانید بفهمید که تصور بقیه از شما چیست و در کدام موارد با شخصیتی که دوست دارید به آن شناخته شوید متفاوت است و میتوانید ریشه این تفاوتها را بیابید و درنهایت خودتان را بهبود بدهید.
ممکن است شما پیش خودتان بگویید اینکه خودم در مورد خودم چه فکر میکنم اهمیت دارد، اما فراموش نکنید درنهایت برند شخصی شما تصویری است که دیگران از شما دارند، نه تصویر خودتان از خودتان! پس حتماً این مرحله را انجام دهید، بازخورد دیگران حیاتی است!
کجا میخواهید باشید؟ / به چه کسی میخواهید تبدیل شوید؟
حالا که شناخت بهتری نسبت به خودتان دارید، میتوانید به مرحله بعد، یعنی فهمیدن اینکه به چه کسی میخواهید تبدیل شوید فکر کنید، هم در زندگی شخصی و هم در زندگی حرفهایتان.
گام اول – حیطه شغلی ایدهآل خود را مشخص کنید.
بعد از انجام گامهای قسمت قبل، شما باید حیطه یا حیطههای شغلی محبوب خود را پیدا کرده باشید. مثلاً ممکن است در قسمت قبل فهمیده باشید که طراحی، نقش مهمی در کسی که هستید ایفا میکند. این کشف ممکن است شما را به این فکر بیندازد که در آینده میخواهید یک هِد ِ طراحی برای یک شرکت تولید اپلیکیشنهای موبایل شوید.
گام دوم – پایان حرفهای/شغلی (Career Ending) خود را تجسم کنید.
خوب به این سؤال فکر کنید، فکر کنید شما مردهاید و مردم در مورد شما حرف میزنند!
دوست دارید ازلحاظ حرفهای چه طور از شما یاد کنند؟
«او یکی از بهترین طراحان اپلیکیشن بود!»
«او بهترین گرافیستی بود که میشناختم!»
دوست دارید چه بگویند؟ پاسخ به این سؤال درک بهتری از زندگی حرفهای ایدهآل شما میدهد.
گام سوم – از پایان رؤیاییتان چند قدم به عقب برگردید!
قرار نیست شما یکشبه به ایدهآلتان برسید، بلکه این کار در حقیقت شامل قدمهای متعدد خواهد شد.
شاید شما باید در چندین شرکت مختلف کار کنید تا به جایی که میخواهید برسید. شاید شما باید ابتدا مهارتهایی را کسب کنید و برای کسب آنها باید ابتدا شغلهایی با پرستیژ کمتر را داشته باشید. بههرحال شاید مسیرهای متفاوتی را بتوانید تصور کنید.
در این گام، مهم این است که نقشه راه خود را آماده کنید؛ یعنی بگویید خوب من اول سراغ شرکت الف یا ب میروم و در آنجا فلان شغل را خواهم داشت و بعد به شرکت ج میروم و شغل دیگری خواهم داشت و … .
شاید چند نقشه راه مختلف را بتوانید متصور شوید، در این صورت باید آنها را اولویتبندی کنید و بفهمید کدام رضایت بیشتری برایتان فراهم خواهد آورد.
همچنین شاید شما پیش خود بگویید نقشه و برنامهریزیتان با آنچه واقعاً اتفاق خواهد افتاد تفاوتهای چشمگیری خواهد داشت، اما مهم این است که این برنامهریزی به زندگی حرفهای شما جهت خواهد داد.
گام چهارم – چشماندازتان را با ارزشهایتان مقایسه کنید.
الآن احتمالاً شما از اینکه مسیر شغلی و پایان حرفهای ایدهآلتان را کشف کردهاید هیجانزدهاید!
اما عجله نکنید! مثلاً شاید شما بخواهید یک مدیر بازاریابی (CMO) بشوید، ولی این شغل احتمالاً زمان زیادی از شما خواهد گرفت و شما از خانوادهتان دور خواهید بود.
در این گام شما باید بهدقت مسیر حرفهایتان را با لیست ارزشهایتان که آنها را قبلاً اولویتبندی کردهاید مقایسه کنید و ببینید آیا راضی هستید؟ و اگر نه شاید باید اصلاحاتی در مسیرتان در نظر بگیرید.
دیگران، آنهایی که زندگیشان ارزش بررسی دارد
تا اینجای این فرآیند، در زمان تجسم چشمانداز ایدهآلتان، شاید شما در ذهنتان افرادی را در نظر گرفتهاید که برایتان الهامبخش بودهاند، اکنون زمان آن است که کمی دقیق شویم.
گام اول – لیستی از افرادی که تحسینشان میکنید تهیه کنید.
وقتی ما کسی را تحسین میکنیم، درواقع ویژگیای در آن فرد هست که مطلوب ماست و ما به این دلیل او را تحسین میکنیم. میتوان گفت ما بازتاب ایدهآلهای خودمان را تحسین میکنیم!
پس وقت آن است که لیستی از تمام افرادی که تحسینشان میکنید تهیه کنید. این افراد شاید والدین شما باشند که به دلیل خاصی تحسینشان میکنید، یا مدیرعامل یک شرکت خاص در گوشه دیگری از دنیا یا حتی آلبرت انیشتین!
حواستان باشد خود را محدود نکنید، هر کسی که او را تحسین میکنید در لیستتان قرار دهید و کنار نامش دلیل تحسینتان را بنویسید.
پدرم ……………………………………………………….. به خاطر سختکوشیاش
استیو جابز …………………………………………….. به خاطر خلاقیتش
و …
گام دوم – به زندگی آنها نگاهی عمیقتر بیندازید.
خیلی از ما تمایل داریم که وقتی به زندگی بقیه نگاه میکنیم فقط آنچه را دوست داریم ببینیم! یعنی فقط مثبتهای زندگیشان را ببینیم و ممکن است یادمان برود چه سختیها و چالشهایی در زندگی آن افراد وجود دارد.
در این گام شما باید با نگاهی دقیقتر ببینید که آیا تمام زندگی آن افراد مطلوب شماست؟ شاید مدیر شرکتتان که بسیار تحسینش میکنید زندگی خانوادگی بدی داشته باشد و شما آن را نخواهید.
درنهایت دقیق مشخص کنید که چه بخشی از زندگی آن افراد مطلوب شماست.
گام سوم – افراد لیستتان را اولویتبندی کنید.
شما در گام قبل نگاهی دقیقتر به زندگی افراد لیستتان انداختید، حال در این گام باید افرادی که زندگی آنها بیشترین مشابهت را با چشمانداز و مسیر شغلی مطلوب شما دارد پیدا کنید و آنها را در لیستتان اولویت بدهید.
حواستان باشد که بسیار سخت است که فردی را پیدا کنید که زندگیاش دقیقاً مطابق چشمانداز و مسیر مطلوب شماست، پس ناامید نشوید و شبیهترینها را پیدا کنید.
گام چهارم – گامهایی را که برداشتهاند یاد بگیرید.
تا اینجا شما لیستی از افرادی که تحسینشان میکنید دارید که برحسب شباهت زندگی حرفهایشان به چشمانداز حرفهای شما مرتب شده است.
در این مرحله باید قدمهایی که این افراد برداشتهاند تا به اینجایی که هستند برسند را پیدا کنید.
بهعنوانمثال یکی از افراد لیستتان شاید مدیرعامل یک شرکت بسیار موفق است. شما او را به خاطر کسی که الآن هست تحسین میکنید، ولی احتمالاً او مسیر طولانی را تا رسیدن به موقعیت کنونیاش طی کرده. پس سعی کنید مسیری که این افراد رفتهاند را یاد بگیرید و آن را به مسیری که چند گام قبل خودتان برای خودتان متصور شدهاید مقایسه کنید، احتمالاً نکات زیادی هست که از آنها یاد بگیرید.
گام پنجم – مسیر شغلی آنها را بهبود دهید.
احتمالاً شما دوست ندارید دقیقاً مسیری را که آنها رفتهاند تقلید کنید، پس در آخرین مرحله، شما باید با مقایسه مسیری که افراد لیستتان طی کردهاند و آنچه خودتان برای خودتان تجسم کردهاید و اعمال تغییراتی بر آنها، به یک نسخه بهبودیافته از مسیر شغلی ایدهآلتان برسید.
تا به اینجای کار شما باید فهمیده باشید که «چه کسی هستید» و «به چه کسی میخواهید تبدیل شوید؟» حالا زمان این است که تصویر حرفهای خود را بسازید و توسعه دهید، یعنی کاری کنید که آنطور که میخواهید شناخته شوید.
ثبات
فوتبال آمریکایی محبوبترین ورزش در ایالاتمتحده است. در بهار هر سال، نمایندگان باشگاههای مختلف مشغول کشف و جذب بازیکنهای جوان میشوند. این نمایندگان برای انتخاب بازیکنها باید تصمیمات زیادی را بگیرند، مهمترین تصمیمشان انتخاب بین استعداد و ثبات است.
در NFL 2014 دو بازیکن جوان تقریباً مشهور شده بودند. یکی Javedeon Clowney که بهعنوان یک بازیکن بسیار بسیار بااستعداد دیده میشد و دیگری Khalil Mack که او هم بااستعداد بود اما نه بهاندازه Clowney؛ اما اغلب نمایندگان سراغ Mack رفتند چون عملکرد او باثباتتر بود.
درست است که Clowney استعداد غیرقابلمقایسهای داشت، اما باشگاهها سراغ کسی میروند که بتواند در هر بازی عملکردی باثبات داشته باشد. کسی که بتوانند روی او حساب کنند.
در کسبوکار هم قضیه به همین شکل است، مدیران به دنبال افرادی هستند که بتوانند هر روز عملکرد و تعهد مشابهی را به محل کارشان بیاورند.
شما باید کسی باشید که بتوانند روی شما حساب باز کنند، یک فرد باثبات. ثبات یعنی تعهد داشتن به رویه شرکتتان، یعنی سر ساعت مشخصی بیایید و بروید، یعنی وظایفتان در پایان روز به فردا موکول نشده باشد، یعنی تلفن یا ایمیلی را بیجواب نگذاشته باشید و …
برند شخصی شما هر چیزی که باشد، باید ثبات را درون آن قرار دهید. تمرینش کنید و کاری کنید شما را به آن بشناسند.
خلاقیت
ویژگی دیگری که مردم دوست دارند در آدمهایی که با آنها کار میکنند یا رابطه دارند وجود داشته باشد «خلاقیت» است.
به لطف اینترنت، امروزه خیلی آسانتر میتوانید خلاقیتتان را نشان دهید. در دنیای امروز، اغلب آنهایی که میخواهند برند شخصی خودشان را با موفقیت بسازند و انتشار دهند، یک وبسایت شخصی برای خود میسازند.
در این وبسایتها افراد کارهای قبلیشان را در قالب یک پورتفولیو (portfolio) معرفی میکنند. همچنین اغلب این وبسایتها بلاگهایی دارند که در آنها فرد بهطور مداوم راجع به مسائل حرفهای در صنعت خودش مینویسد. میتوانید در وبسایتتان (یا محیطهای دیگر) خلاق به نظر بیایید.
مثلاً یک راهش این است که کارهای قبلیتان، یا پروژههای پارهوقتی که انجام دادهاید و خلاصه تجارب حرفهایتان را به شکل مطالعه موردی (Case Study) بنویسید. پروژهتان را به شکل یا داستان روایت کنید و از چالشهایتان بنویسید.
خلاصه هر کاری که میکنید، همواره میتوان خلاق بود و خلاقیت را نشان داد.
بهیادماندنی
خیلی آسان است که بگویید «آدم باید بهیادماندنی باشد!» اما ماندگار شدن در حافظه آدمها به این سادگی نیست؛ اما حقیقت این است که برای رشد شغلیتان واجب است که بهیادماندنی باشید، بهویژه پیش آنهایی که نقش مهمی در صعود شغلی شما خواهند داشت.
در کسبوکار، آدمهایی که مسائل را جدیتر دنبال میکنند و قدمهای بیشتری برمیدارند بهیادماندنی هستند. یک استخدام شغلی ساده را در نظر بگیرید. کاری که ۹۵% متقاضیان یک شغل میکنند این است که رزومه میفرستند و مصاحبه میکنند؛ اما ۵% بهیادماندنی آنهایی هستند که راجع به شرکت تحقیق میکنند و پروپوزالی مینویسند مبنی بر اینکه آنها چطور میتوانند برای آن شرکت افزایش سود داشته باشند، یا آنهایی که یک یادداشت ساده تشکر بعد از مصاحبه میفرستند و …
یک راه دیگر برای بهیادماندنی بودن، داشتن یک سرگرمی/عادت خاص است. قبلتر شما اشتیاقهای (Passions) خود را شناسایی کردید، ممکن است بعضی از این اشتیاقها کارهایی باشند که شما در خارج از کارتان انجام میدهید.
خوب است که از این عادات/سرگرمیهای خاص داشته باشید و خوب است که آنها را به آدمهایی که با آنها آشنا میشوید، بگویید. در این صورت بعد از یک جلسه مصاحبه کاری، شما فقط یک متقاضی کار دیگر مانند بقیه نیستید، شما آن فردی هستید که یک باغچه سبزیجات زیبا دارید یا کسی که آخر هفتهها در توچال برای دوستانتان گیتار میزنید!
لازم نیست حتماً شما یک کار عجیب و غریب انجام دهید! فقط هنگام تعامل با آدمها از سرگرمیهایتان برایشان بگویید. در این صورت احتمال اینکه در ذهن افراد بمانید بیشتر است.
عکسهای حرفهای
باور کنید! عکسهای همینطوری شما برای تحت تأثیر قرار دادن سایرین مناسب نیستند! حتی اگر خیلی با دوربین گوشی خود خوب کار کنید، آن سلفی که در شبکههای اجتماعی گذاشتهاید برند مطلوب شما را نمایان نمیکند! حتی عکسهایی که دوستان و خانواده از شما میگیرند نیز مناسب نیست.
پس بهتر است کمی خرج کنید و از یک عکاس حرفهای بخواهید عکسی مناسب حضور آنلاینتان از شما بگیرد.
پاسخ Kristi Hines، صاحب وبسایت Kikolani.com به سؤال زیر جالب است:
«اگر قرار بود حضور آنلاینتان را از صفر بسازید، ۳ موردی که حتماً در نظر میگرفتید چه بود؟»
در تمام پروفایلها و بلاگم با اسم حقیقی خودم حضور پیدا میکردم، از یک عکس عالی و حرفهای از همان ابتدا استفاده میکردم و یک معرفی آسانسوری (Elevator Pitch) 160 حرفی راجع به خودم مینوشتم و از آن در تمام پروفایلها و وبسایت و بلاگم برای برند کردن خودم استفاده میکردم.
وبسایت حرفهای
شکی نیست که شبکههای اجتماعی برای ساخت و تبلیغ برند حرفهای شما ضروری هستند و شما باید در شبکههایی که برای حرفهایها مهم هستند حضور فعال داشته باشید (توییتر، لینکدین، گوگلپلاس و …)؛ اما داشتن وبسایت خودتان نیز به همان اندازه یا بیشتر اهمیت دارد.
قبلتر راجع بهیادماندی بودن صحبت کردیم و گفتیم در کسبوکار کسانی بهیادماندنی میشوند که مسائل را یک قدم جدیتر دنبال میکنند و قدمهای بیشتری برمیدارند.
داشتن یک وبسایت حرفهای دقیقاً معادل برداشتن یک قدم بیشتر از بقیه است و شما را بهیادماندنی میکند.
در قسمتهای بعدی با جزئیات به موضوع وبسایت میپردازیم، اما بدانید که وبسایت شما به طراحی حرفهای، عکس حرفهای و محتوای حرفهای نیاز دارد و باید بهخوبی نمایانگر برند شما باشد.
امضای ایمیلی (Email Signature)
امضای ایمیلی نوشتهای است که در انتهای ایمیلهایتان میآید. یک امضای ایمیلی مناسب باید اطلاعات کاملی راجع به شما بدهد، حرفهای و متمایز باشد و در هر سروری سریع بارگذاری شود.
یک ابزار خوب برای این کار، سایت Wisestamp است.
Wisestamp طرحهای آماده و حرفهای برای امضای ایمیلی در اختیار شما میگذارد.
موارد مهمی که در امضای شما باید باشد:
عکس – نام – عنوان – شرکت – تلفن – وبسایت – آیکون آدرس شبکههای اجتماعی شما
(البته با پلن رایگان Wisestamp تنها میتوانید یک امضا بسازید و با محدودیتهایی مواجه هستید، ولی احتمالاً ابزارهای مشابهی وجود دارند و البته خودتان هم میتوانید از طریق جیمیلتان یک یا چند امضای ایمیلی حرفهای درست کنید).
«من نمیدانم رمز موفقیت چیست، ولی رمز شکست این است که سعی کنی همه را راضی نگه داری.»
بیل کازبی، کمدین آمریکایی
یکی از بزرگترین اشتباهات در مسیر ساخت برند شخصیتان این است که سعی کنید برای همه جذاب باشید! شما باید دقیقاً بدانید که چه کسانی مخاطب شما هستند و تمام فعالیتهایتان متناسب با مخاطبانتان باشد، مگر اینکه بخواهید رئیسجمهور یا نماینده مجلس بشوید که در آن صورت باید طیف وسیعی را هدف قرار دهید! مثل بازی دارت، شما باید تیرها را به هدف بزنید و گرنه هرچقدر هم که قدرت و سرعت پرتابهایتان بالا باشد فایدهای ندارد.
خوب که فکر کنید، مشخص کردن مخاطب کاری است که ما از همان بچگی انجام میدهیم، مثلاً وقتی میخواستیم یک دوچرخه بزرگتر یا یک کنسول جدید سگا داشته باشیم، پیش خودمان فکر میکردیم شاید درخواست مستقیم از پدر بهترین روش نباشد، بنابراین پیش مادر میرفتیم، آنهم وقتیکه حالش خوب است!
مثال سادهای بود، ولی اساس کار در مسیر حرفهایتان نیز به همین صورت است. خوب که فکر کنید میبینید که اصلاً معنی نمیدهد که در مسیر رشد شغلیتان بخواهید همه را راضی کنید؛ وقت، انرژی و پول شما باید صرف مخاطب مشخصی شود و در ساخت برند شخصیتان نیز اساس همین است.
ساخت رابطهها: زیاد بدهید تا زیاد بگیرید. (Give a lot to get a lot)
در بخشهای قبلی تا به اینجا، تمرکز بر خود شما بود، اینکه چطور میتوانید خود را بهبود دهید، اما در این بخش بیشتر بر «دیگرانِ مهم» تمرکز میکنیم.
ما موجوداتی اجتماعی هستیم و داشتن رابطه با دیگران برای ما ضروری است و اگر بخواهیم زندگی معناداری داشته باشیم، بدون مردم، پول برای ما آن زندگی را به ارمغان نمیآورد. اصلاً کمی دقیق که بشویم میبینیم که پس دادن به جهان (Give Back) یک رفتار پیشفرض و ذاتی در همه ماست.
منتهی مقیاس این Give Back در ما متفاوت است. یکی همینقدر که به خانوادهاش کمک کند برایش کافی و رضایتبخش است و یکی در پی این است که فقر را از جهان از بین ببرد.
اما میتوان گفت که آدمها با رشد بیشتر و حرکت به سمت خودشکوفایی میل به Give Back بیشتری پیدا میکنند (بیل گیتس چند مدت پیش بخش زیادی از درآمد خود را صرف خیریه کرد).
خلاصه جمله معروف و کمی کلیشه این است که از هر دست که بدهی از همان دست میگیری؛ و این موضوع این قسمت است، برای اینکه اتفاقات خوبی در مسیر رشد شما رقم بخورد، باید با آدمهای مهمِ مسیر خود تعامل داشته باشید و کمکشان کنید. (You Get What You Give)
این سه دسته
اساساً سه دسته از افراد هستند که در دایره مخاطبان برند شخصی شما قرار میگیرند.
- کسانی که به شما پول میدهند. (در رشد شغلی شما مؤثرند.)
- کسانی که بر کسانی که به شما پول میدهند تأثیرگذارند.
- پشتیبانهای شما
نفر اول فهرست، کسی که به شما پول میدهد، مورد تمرکز اصلی شماست. این آدم ممکن است رئیس فعلی شما یا رئیس آینده شما باشد، ممکن است مشتری هدف فعلی کسبوکار شما یا مشتری آینده شما باشد، ممکن است یک سرمایهگذار باشد یا ممکن است یک بانک یا یک سازمان باشد.
شما در بخشهای قبل چشمانداز خود را مشخص کردهاید و باید تا الآن بدانید که چه کسانی یا چه نوع کسانی در مسیر رسیدن به اهدافتان مهم هستند. در ادامه سعی میکنیم که این آدم(ها) را با جزئیات مشخص کنیم.
الف. کسی که به شما پول میدهد.
گام اول. آدمی که در جهش بعدی شما مؤثر است را شناسایی کنید.
همانطور که گفتیم، در مسیری که در قسمتهای قبل شما برای رسیدن به جایگاه شغلیتان در نظر گرفتهاید، قطعاً آدمهای مهم و تصمیمگیرندهای خواهند بود که مشخص میکنند که شما کِی و چقدر ازلحاظ حرفهای و شغلی صعود میکنید.
در اولین گام، شما باید آدمی که نظرش در جهش بعدی شما مهم است را مشخص کنید.
این آدم ممکن است یک سرمایهگذار باشد، یک مشتری مهم باشد و یا رئیستان باشد، ممکن است یک آدم مشخص باشد و یا چشماندازی از یک فرد باشد که هنوز مشخص نیست چه کسی است.
هر که هست، تشخیصش بدهید و به گام بعدی بروید.
گام دوم. یک توصیف کامل از او بنویسید.
در این گام باید یک توصیف کامل و با جزئیات از آن فرد داشته باشید.
کارآفرینان و بازاریابها و مدیران کسبوکارها کاملاً با این روند آشنا هستند، آنها در هر کسبوکاری ابتدا توصیف کاملی از مشتری هدف خود ارائه میدهند و تصویر شفافی از مشتری بالقوه ایجاد میکنند. مثلاً یک کارآفرین حوزه گردشگری ممکن است بگوید که مشتری هدف کسبوکار ما، مردان و زنان بین ۲۵ تا ۵۰ سال غرب اروپایی با سطح درآمد بالای ۴۰۰۰ یورو در ماه هستند.
شما هم باید در مسیر ساخت برند شخصیتان دقیقاً همین کار را بکنید.
برای شروع میتوانید یک صفحه کاغذ بردارید و موارد زیر را در مورد مخاطبتان بنویسید.
اسم – سن – جنسیت – ملیت – توصیف شغلی – سرگرمیها و …
بهشدت وارد جزئیات شوید، به این فکر کنید که کارهای روزانه که این فرد در محل کارش انجام میدهد چیست، حتی به سرگرمیهای او فکر کنید و اینکه از چه چیزی لذت میبرد.
خلاصه هرچه جزئیات بیشتری داشته باشید، ادامه عملیات برای شما راحتتر خواهد بود!
گام سوم. انگیزههای آن فرد را مشخص کنید. (حرفهای و شخصی)
همینطور که پروفایل مخاطب هدفتان را کامل میکنید، به این گام مهم میرسید، باید انگیزههای آن فرد را مشخص کنید. او به دنبال چه چیزی است؟
اهمیت این قضیه در این است که زمانی که شما این مسئله را بفهمید میتوانید به او کمک کنید که به اهدافش برسد و قطعاً این منجر خواهد شد به اینکه شما به اهدافتان برسید.
مثلاً فرض کنیم شما یک کارشناس فروش هستید و این مخاطب هدف مهم شما مدیر فروش شرکتتان هست. اهداف و انگیزههای مهم او احتمالاً این دو مورد است:
۱) ارتقای شغلی به یک سمت بالاتر، مثلاً مدیر فروش منطقهای
۲) داشتن وقت بیشتر برای گذراندن وقت با خانواده/دوستان خود
با دانستن این انگیزهها، شما میتوانید به او کمک کنید که به اهدافش برسد.
مثلاً میتوانید با خلاقیت خود و فراتر از وظایف روزانه خود به فروش کل تیم فروش کمک کنید، یا فرآیندها رو طوری بهبود دهید که وقت کمتری بگیرند و او و سایرین وقت آزاد بیشتری پیدا کنند.
ممکن است این فرد، مافوق کاری شما نباشد و مثلاً یک مشتری باشد، خلاصه هر که باشد شما میتوانید اهدافش را پیدا کنید و به او کمک کنید.
حواستان باشد که کارهایی که گفته شد هیچ ارتباطی به چاپلوسی و امثال آن ندارد، اینیک رابطه برد-برد است و کاملاً انسانی. پس هیچوقت نسبت به این فرایند حس بدی نداشته باشید!
ب. کسی که بر کسی که به شما پول میدهد تأثیرگذار است.
همانطور که گفتیم، مخاطب اصلی شما کسی است که به شما پول میدهد و در رشد شما بهطور مستقیم مؤثر است، مثلاً مدیر بالادستی شما، سرمایهگذار شما، مشتری شما و …
اما در درجه دوم، افرادی که بر آنها تأثیر میگذراند اهمیت دارند؛ بهاصطلاح Influencerها.
این Influencer کسی است که به نحوی توجه فرد اصلیِ شما را دارد. ممکن است شریک تجاری رئیس شما باشد، ممکن است یک چهره مشهور در صنعت شما باشد که الگوی فردِ اصلی شماست، ممکن است یک مشتری مهم برای او باشد یا یک دوستِ راهنما و Mentor برای او.
اگر شما اعتماد و توجه Influencerها را داشته باشید، نظر مثبت آنها نقش به سزایی در رشد شما خواهد داشت و به همین دلیل است که شما باید آنها را پیدا کنید.
آنها را پیدا کنید، گامهای بالا را برای آنها نیز انجام دهید، دنبال راه ارتباطی با آنها باشید، ممکن است در سمیناری به آنها نزدیک شوید، ممکن است در صفحه فیسبوکش اولین ارتباط را برقرار کنید و … و درنهایت بعد از ارتباط اولیه، خودتان را به آنها اثبات کنید و مانند آدمِ اصلیتان، به آنها کمک کنید. این رابطه برد-برد قطعاً درنهایت برای شما مفید خواهد بود.
ج. پشتیبانها
کتی کپرینو از مجله فوربز در این زمینه میگوید:
«در حرفه بینظیر من که ارائه مشاوره و راهنمایی (Mentorship) به مشتریانم هست، من بسیار خوششانسم و خوشحالم که هرروز شاهد خلق صدها رؤیا و آرزو و چشمانداز دسته اول در زندگی افراد هستم که به جهان عرضه میشوند. محصولات جدید، کسبوکارهای جدید، کتابهای جدید، فیلمهای جدیدی که در دست ساخت قرار میگیرند، روشهای جدید تدریس و … .
دنیای امروز پر از خلاقیت و نوآوری است و بسیار الهامبخش؛ اما از آنطرف من شاهد مرگ ایدهها و خلاقیتهای زیادی بودهام که بدون حمایت، تشویق و بازخورد خشکیدهاند. مهمترین الِمان پشتیبانی، شبکه پشتیبانان شما هستند، بهاصطلاح «سفرای شما» آدمهایی که به شما ایمان دارند، با سایرین راجع به اهمیت و ارزش تلاشهای شما صحبت میکنند و درهای مهمی را برای شما باز میکنند.»
رسیدیم به گام آخر، پیدا کردن پشتیبانهایتان.
پشتیبان شما میتواند از اعضای خانواده، دوستان، همکاران و در کل هر فردی باشد که بهنوعی شما را در مسیر رسیدن به چشماندازتان حمایت میکند و چیزی برای عرضه کردن به شما دارد.
پیدا کردن تیم پشتیبانهایتان بسیار مهم است، چون حتی اگر به خودتان ایمان داشته باشید، خوب است آدمهایی را داشته باشید که در مواقع خستگی و دلسردی شما را به جلو هل بدهند و دلگرمتان کنند، آدمهایی که وقتی میبینند مسیر اشتباهی را طی میکنید به شما بازخورد صادقانه بدهند.
گام اول. پیدایشان کنید!
پیدا کردن پشتیبانها زیاد سخت نیست، فقط مواظب باشید دنبال آدمهایی که همیشه شما را تأیید میکنند و بهاصطلاح «بلهقربانگوها» نگردید! پشتیبانها باید با شما صادق و روراست باشند.
گام دوم. برنامه و هدفتان را به آنها بگویید.
وقتی پیدایشان کردید، با آنها به صحبت بنشینید و اهداف، چشمانداز و مسیرتان را با آنها در میان بگذارید و از آنها بخواهید در طول مسیر به شما بازخوردها و نظراتشان را بگویند. ممکن است بعضیها همان اول برنامهتان را مورد سؤال قرار بدهند که البته این چیز خوبی است و احتمالاً شما به مواردی پی ببرید که قبلاً توجه نکردهاید.
گام سوم. بهطور پیوسته و منظم مطلعشان کنید.
در طول مسیرتان و پیشرویتان به سمت چشماندازتان، خوب است که در بازههای زمانی، پشتیبانهایتان را از مسیری که طی کردهاید آگاه کنید. احتمالاً برای دوستان خیلی صمیمی بهروزرسانی ماهانه و برای سایرین هرچند ماه یکبار مناسب باشد. وقتی آنها بدانند که شما کجای کارید، بازخورد بهتری ارائه میدهند و از طرفی شما بهنوعی مانیتور و کنترل میشوید که این باعث ایجاد انگیزه در شما نیز میشود.
این نوشته، اقتباسی آزاد و با دخل و تصرف از مجموعه The Complete Guide to Building Your Personal Brand نوشته Neil Pattern و Aaron Agius است.
بیرنس ترند