حکایت بازاریابی برای کفش

روزی دو فروشنده ی کفش که به شرکت های متفاوتی تعلق داشتند به یک کشور آفریقایی فرستاده شدند تا بازار کفش را در آن منطق بررسی کنند. فروشنده ی اول از این ماموریت آزرده بود و ترجیح میداد که او را به این سفر نمی فرستادند در حالی که فروشنده دوم عاشق این ماموریت بود و به نظر رسید که این سفر فرصت گرانبهایی را به شرکت او می دهد.

وقتی این دو فروشنده وارد کشور آفریقایی شدند درباره ی بازار محلی برای کفش مطالعه و تحقیق کردند و هر یک پیامی برای شرکت شان فرستادند:

فروشنده اول که علاقه ای به این سفر نداشت نوشت : «سفر بی فایده بود، هیچ بازاری در این کشور وجود ندارد اینجا هیچکس کفش نمی پوشد. امکان فروش وجود ندارد.»

اما فروشنده دوم که این سفر را فرصتی عالی ازیابی کرده بود نوشت: «سفر عالی بود فرصتی مناسب با بازاری نامحدود موجود است، اینجا هیچکس کفش ندارد، هزاران جفت خواهیم فروخت!»

نتیجه : این تفکر شماست که تعیین می کند هر موقعیتی برایتان یک فرصت است یا یک تهدید! به اتفاقات زود برچسب منفی نزنید، بپرسید چه فرصتی در این نهفته است؟

(Visited 388 times, 1 visits today)
این مطلب را هم بخوانید:   قانون پارتو در بازاریابی و فروش

درباره نویسنده

شما ممکن است علاقه مند باشید

نظر (1)

ترک کردن دیدگاه شما