آموزش مگا خلاقیت – قسمت هفتم

آموزش مگا خلاقیت – قسمت هفتم

با نام خدا و عرض سلام و احترام خدمت کلیه دوستان

امیدوارم مطالب جلسه قبل که تکنیک بسیار مهمی در یافتن تعداد بسیار زیادی ایده در هر موضوعی را آموزش می داد،مورد پسند واقع شده و در این زمینه به اندازه کافی تمرین کرده باشید.برخی دوستان به بنده پیام دادن و درخواست ایده در زمینه ای را می دادند که مطمینا توسط این تکنیک نه یک ایده بلکه میلیون ها ایده را خواهند توانست ، به آنها دست یابند.به هر حال ما در این کانال قصد دادن ماهی نخواهیم داشت بلکه ماهیگیری را یاد خواهیم داد.

ممکن است بعضی دوستان بگویند: « اما من فکر میکردم یک میلیون ایده در هر دقیقه تولید میکنیم ، به ترتیب و یکی پس از دیگری »

در این رابطه داستانی واقعی وجود دارد که ممکن است خیلی از شما آن را بدانید ولی بنده دوباره آن را ذکر خواهم نمود

روزی در حدود دوقرن پیش ، معلم ریاضی که احتمالا میل داشت  چند ساعتی را به سکوت و آرامش بگذراند،  وارد کلاس شد و از دانش آموزان  خود که کلاس چهارم  بودند خواست تا مجموع همه اعداد از ۱ تا ۱۰۰ را حساب کنند .
او این سوال را مطرح کرد و با خیال راحت مشغول استراحت شد ولی هنوز  ۵ دقیقه نگذشته بود که یکی از شاگردان مسئله را حل کرد.
چطور ممکن بود؟ او قطعا یک نابغه بود.
بیایید آن را جواب دهیم و خودمان مطلب را متوجه شویم. لطفا یک ورق کاغذ بردارید و تمام اعداد از ۱ تا ۱۰۰ را در ۵ دقیقه با هم جمع کنید.

بعد از ۵ دقیقه به جواب هایتان نگاه کنید جواب ها بسته به قدرت و مهارت ریاضی افراد مختلف ، متفاوت اند اما به ندرت جوابی صحیح است. جواب این سوال ۵۰۵۰ است. در ضمن نام دانش آموزی که آن را در ۵ دقیقه حساب کرد کارل گوس بود. بله ، همان گوسی که بعدها ریاضی دان و فیزیکدان معروفی شد.

خوب خیلی قصد نداریم روی این قضیه زیاد وقت بگذاریم بلکه در این جلسه اگر فرصت باشد مطلب بسیار مهم دیگری خواهیم آموخت.فقط در ذهن داشته باشید که این دانش آموز  مسئله را به روشی که همین الان شما خواستید آنرا حل کنید نکرد.بلکه او این نکته را فهمید که جمع هر عدد آخر و اول ۱۰۱ می شود مثلا ۱۰۰+۱، ۹۹+۲ ،  ۹۸+۳ و….

کار بعدی او این بود که تعداد این جفت ها را در این بازه مشخص کند. جواب ساده بود : ۱۰۰/۲=۵۰ بنابر این مجموع تمام اعداد بین ۱ تا ۱۰۰ برابر است با ۵۰۵۰ = ۵۰×۱۰۱  به همین دلیل گوس این مسئله را در پنج دقیقه حل کرد.

۵ دقیقه تفکر نبوغ آمیز ارزشی بالاتر از یک ساعت یا بیشتر محاسبات ترتیبی عادی دارد به علاوه گوس روشی برای بدست آوردن مجموع اعداد ابداع کرد که به جای جمع کردن از ضرب استفاده میکرد. بسیار سریع تر فرمول جبری که راه حل تمام مسائل این شکلی است که در زیر آورده شده

x=(n+1)(n/2)

که n برابر آخرین عدد مجموعه مورد نظر می باشد

نتیجه ای مشابه با مگا خلاقیت اتفاق می افتد. ما از روش ترتیبی به آن نمیرسیم. در عوض با یک جهش به آن میرسیم و بعد از اینکه نتیجه به دست آمده دوباره و جزئی تر محاسبه شد به ما افزایشی میلیون برابر می دهد .
مثل گوس وضعیت را از بالا مشاهد کنید و سپس شما مگا خلاقیت را درک خواهید کرد به علاوه اگر جدول دو – بعدی ما به صورت جدول سه بعدی انجام شود بسیار قدرتمندتر خواهد شد ، البته اگر از ابعاد چهار و پنج و ششم اش صرف نظر کنیم چه کسی میداند که نابغه واقعی در چند بعد فکر میکند ؟

خوب امیدوارم که تردید های شما نسبت به این تکنیک کاملا برطرف شده باشد هرچند که برخی از محققان نظرات منفی در این زمینه دارند.
به نظر شما این روش خارق العاده چه زمانی کشف شد؟
مطمئنا حدس آن برای شما بسیار دشوار خواهد بود

این مطلب را هم بخوانید:   از ایده تا واقعیت۷: چک لیست ارزیابی و سنجش ایده

سابقه این روش ها به دانشمندی در دوران قرون وسطی به نامه ریموندلالی بر میگردد ، که آن را در سال ۱۳۰۰ در کتابش به نام هنر بزرگ معرفی کرد تعجب میکنند؟
در قرن بیستم میلادی فریتزز زوئیکی آن را دوباره کشف کرد و شیوه ساختارشناسانه نامید.

خوب بریم سراغ مطلب اصلی که امیدوارم بتونیم تا حدی به آن بپردازیم

در این زمان قصد صحبت در مورد کشف ماهیت را داریم مبحثی فوق العاده مفید که دید شما را در بسیاری از موارد تغییر خواهد داد.

فرد ناشناس و مطمیئنا خردمندی این طور بیان می کند:
نبوغ قابلیت دیدن و درک ماهیت است

اکنون شما مهم ترین مهارت یک نابغه را خواهید آموخت : کشف ماهیت .
 بدین منظور ما از دو روش استفاده خواهیم کرد ارائه یک تعریف و امتحان آن از طریق مثال های نقض. از این طریق شما می آموزید که چطور به ماهیت یک امر ، وضعیت یا مشکل پی ببرید و می آموزید که چگونه راه حل ها را پیدا کنید رسیدن به ماهیت ، اساس نابغه شدن است.

ابزاری مانند « BAMMA ( خلق همزمان ایده ها از طریق تحلیل ساختار شناسانه) فقط یک قابلیت را پرورش میدهد توانایی تولید ایده های بسیار زیاد. کیفیت و عمق این ایده ها نیز حائز اهمیت است یک « خالق نابغه » شدن کار چندان ساده ای نیست.  چه چیزی در این اوج ظرفیت ذهنی انسان هست ؟

اگر ما سعی داریم ماهیت تفکر نبوغ آمیز را درک کنیم یک ویژگی آن بلافاصله بارز است: نبوغ ، قابلیتی است برای درک ماهیت .  نابغه روش خاصی برای دیدن اشیا دارد دید او همه جانبه است همه وجوه را همزمان و در جهت اصل و منشا آن چیز میبیند. فرد نابغه قادر است ماهیت را از طریق جدا کردن و کنارگذاشتن اجزای یک کل ، خلق کند. او همچنین قادر است که ماهیت یک شیئ را بدون داشتن همه اطلاعات راجع به آن درک کند.

جوهر و ماهیت ، آن طور که من آن را به کار خواهم برد ، معنایی متضاد نمود یا عارضه دارد . در ظاهر ، میلیاردها منظره و چشم انداز ، میلیونها رنگ ، و هزاران احساس مختلف وجود دارد . این عوامل در بردارنده عارضه ها هستند عوارض گوناگون هستند و میتوانند گمراه کنند نیز باشند از بین این تنوع بسیار عظیم فرد نابغه مهمترین جنبه را ، که ماهیت است انتخاب میکند . به نوعی میشود گفت که عارضه برای نابغه شفاف و مرئی و برای بقیه ، کدر و نامرئی است .

بعنوان مثال ، مردم میتوانند به رنگ ، شکل ، وزن و سنین مختلف باشند اما همه در هر حال انسان اند ماهیت همه یکی است نمودها متفاوت است. مثال دیگر این که با وجود تمام گوناگونی های درختان ، درختچه ها ، پرندگان و گل ها ، ذهن شما آنها را درخت ( مثل درخت سیب ، افرا ، صنوبر ) درختچه ( شاه توت ، توت فرنگی ) پرنده ( عقاب ، گنجشک ، اردک ) و گل ( رز ، لاله) به حساب می آورد.

ماهیت به خودی خود وجود خارجی ندارد چیزی بعنوان گل یا درخت به مفهوم عام آن ، وجود خارجی ندارد . چیزی بعنوان گل یا درخت به مفهوم عام آن وجود خارجی ندارد اما گل های رز ، نرگس و زنبق وجود دارند و درختان بلوط ، افرا و …. نیز وجود دارند.  با وجود این ،ماهیتی که در کلمات گل و درخت ابراز میشود ، در همه آنها مشترک است.

بدین معنی که جوهر در هر کدام از آنها موجود است. اما به طور مستقل وجود ندارد. در اینجا با مثالی ساده نشان میدهیم که دیدن و پی بردن به ماهیت در زندگی شغل و تحصیل ، تا چه اندازه دشوار است.

دکتر الینیکف اینطور بیان می کند:من نزد مدیر مدرسه ای با تعهد کمک به مشکل دارترین دانش آموزانش ، مراجعه کردم . او که احتمالا مرا یک فروشنده و دلال فرض کرده بود بلافاصله گفت « امروز خیلی کار برای انجام دادن دارم . وقتی برای برنامه شما ندارم » و واقعا هم مشغول بود  برگه های زیادی روی میز او بود مدرسه در « وضعیت آماده باش » بود ( و به سختی از وضعیت خطر جلوگیری میکرد) این مدیر مدرسه چطور به قضایا نگاه میکرد ؟ او ظاهرا امور را می دید و نه ماهیت آن را.

این مطلب را هم بخوانید:   فرزندانی نابغه تربیت کنیم

ماهیت کار او بچه ها هستند. بنابراین بهتر کردن آنها باید وظیفه اصلی و مستقیم او باشد . برنامه ای که او برای آن وقت نداشت « نابغه درون هر کودک» نام داشت شکل دیگری از برنامه نیز « نابغه » نام داشت این برنامه میتواند در عرض دو روز بچه هایی را که به قول معلمانشان « از دست رفته» هستند، آنهایی که درگیر موادمخدر ، خشونت ، زندان ، فحشا، بارداری در سنین نوجوانی بودند ، نجات دهد همچنین میتواند طرز برخورد معلمین را نیز به طور چشمگیری تغییر دهد بعد از این برنامه آنها در می یابند که در درون هر کودک نابغه ای نهفته است ، و در نتیجه شروع به تدریس به شیوه متفاوتی میکنند.

مدیر مدرسه ای که من پیش او رفتم ( در آلاباما) این برنامه را بدون حتی نیم نگاهی رد کرد. من از او پرسیدم « ماهیت و اساس کار شما چیست : آیا زمان است؟ یا ساختمان ، کاغذها ، سرمایه ها ، والدین یا بچه ها؟ »  او لحظه ای به من خیره شد و سپس آهسته جواب داد : بچه ها  و بعد من پرسیدم : اگر من ۱۰ ،  ۲۰  تا از مشکل دارترین دانش آموزان شما را نجات دهم و به معلمین تان نشان دهم که چطور با آنها کار کنند و به شما کمک کنم تا از این وضعیت آماده باش درآیید ، آیا به برنامه من علاقه مند میشوید ؟ « این بار او بدون هیچ وقفه ای پرسید : از کی میتوانیم شروع کنیم؟ .  در نتیجه بعد از یک ساعت و بیست دقیقه گفتگو ، مدیر مدرسه با خوشخالی از من خواست تا تمام معلمینش را دوباره آموزش دهم. همچنین او شروع کرد به دیدن ماهیت مسئله : اینکه بچه ها با ارزش اند هر کودکی ممکن است در آینده نابغه شود. این چیزی است که آموزگاران مدارس دولتی مدرن ما اغلب نمی بینند آنها فقط پول ، بودجه ها ، کاغذها و تست را میشناسند . مفهوم دانش آموز با « عزم یگانه یک  نابغه » ( آنطور که افلاطون می گوید ) و کودک بعنوان اساس نظام آموزشی ، از بین رفته است.

رسیدن به ماهیت ، نیاز به تلاش و کوشش زیادی دارد . این کار نیازمند مهارت و استقامت است . نوابغ در انجام این فعالیت ورزیده میشوند و روزی میرسد که میتوانند ماهیت را ببینند و درک کنند. و آن را سریعتر از بقیه مردم انجام دهند. جستجو برای ماهیت ، کار دشواری است ، اما روش ها و تمرین هایی وجود دارند که ما را در این زمینه یاری میکنند در اینجا دو نمونه از این تمرین ها را انجام میدهیم.

تعریف کردن اشیاء

دکتر الینیکف اینطور ادامه می دهد:
من در کلاس هایم از دانش آموزان میخواهم تا یک شیئ ساده مانند یک میز یا دوچرخه  را تعریف کنند. در زیر مکالمه ای که معمولا اتفاق می افتد ، آورده شده است :

میز ؟ یک صفحه چوبی است که بر روی ۴ پایه قرار میگیرد.

چوبی ؟ میتواند پلاستیکی باشد ؟ یا آهنی ؟ شیشه ای چطور ؟

بله ، ببخشید ، بهتر است بگوییم یک سطح صاف که روی ۴ پایه است.

بسیار خوب شما می گویید روی ۴ پایه میباشد ، آیا میزهای با ۳ پایه وجود ندارند؟

چرا …..

با ۲ پایه چطور ؟

وجود دارند …..

با یک پایه چطور ؟

بله ….

پس تعداد پایه های میز اهمیتی ندارند تعداد پایه ها بعنوان یکی از مشخصه های میز ، لازم به ذکر در تعریف آن نیست . درست نمیگویم ؟   

بله حق با شماست.

خوب ، حال بیایید ادامه دهیم . آیا میزهای بدون پایه هم وجود دارند ؟
بله ….. نه …..
خوب، آیا میزهای متصل به دیوار را دیده اید ؟
بله .
خوب آنها پایه ندارند. میزهای آویزان (معلق) را چطور ؟ دیده اید ؟
بله …. اما فکرمان به آنها نرسید.
در نتیجه شاخص تعداد پایه ها اصلا مطرح نیست . درست نمی گویم ؟
درست است.
خوب چه چیزی باقی مانده ؟ سطح صاف . شما گفتید سطح صاف ؟
بله .
خوب ، دیوار هم یک سطح صاف است اما آیا میز میتواند باشد ؟
نه ( با شرمندگی جواب میدهند) …. منظور ما سطح صاف افقی بود.
افقی ؟ بعضی مواقع میزها یک مقدار کج و شیب دار هستند پس افقی بودن بعنوان یکی از مشخصات تعریف کننده میز نمیتواند همیشه صادق باشد. در عین حال ، کف زمین هم یک سطح افقی است و همینطور سقف . ولی آیا آنها هم میز هستند ؟
(باخنده )   نه ….
حال چه چیزی از تعریف شما باقی ماند؟
هیچ

این مطلب را هم بخوانید:   آموزش مگا خلاقیت -مقدمه

خوب ، این نشان میدهد که اولین تعریف هیچ یک از ویژگی های لازم برای یک میز را نداشت. بیایید به عقب برگردیم شما حتما میدانید که تعاریف باید ماهیت را تعریف کنند. خوب ، ماهیت یک میز چیست؟

خوب ، ماهیت یک شئی باید شامل مشخصه های لازم و کافی شئی مورد تعریف باشد تا مردم بتوانند از طریق تعریفش ، آن را تشخیص بدهند. این قانون را نیز به خاطر بیاورید : زمانی که میخواهید شی را تعریف کنید ، ابتدا به اولین طبقه بلافاصله  بالای آن در پلکان راه حل ها بروید ( جزئیات در پائین تر و گروههای کلی تر در بالا هستند) بعد از بالا رفتن به طبقه بعدی ، برای تفکیک و تقسیم شیئ به طبقه پایین بیایید.

خوب پس بیایید یک تعریف مناسب برای میز پیدا کنیم:

میز چیست ؟ از کجا شروع میکنید ؟
از بالا ! میز یکی از اجزای مبلمان است.
آفرین با همین تغییر ساده شما کف زمین ، سقف و دیوارها را حذف کردید . عالی بود ! حال بیایید در نمودار پایین تر برویم تا بتوانیم میز را از بقیه اجزای مبلمان تمیزدهیم
یکی از اجزاء مبلمان با سطح افقی در ارتفاعی مشخص.
بهتر شد ، اما صندلی و قفسه ها هم سطوح افقی دارند ، ولی ایا میز به حساب می آیند؟
نه.
دوباره سعی کنید.
صندلی برای نشستن است.
هوم …. من میتوانم روی میز هم بنشینم با این حال خیلی خوب پیش می روید!
میز بزرگتر از صندلی است و برای قرار دادن ابزار و اشیاء است.
عالی است ! زمانی که شما از « برای » استفاده میکنید به این معناست که در حال توضیح عملکرد آن شی هستید. صندلی برای نشستن است. میز برای کار کردن است و برای قرار دادن و استفاده از ابزار و اشیاء است. یک قفسه صرفا برای قرار دادن اشیاء است . پس میز چیست؟
جزئی از مبلمان برای قرار دادن ابزار و اشیاء و استفاده از آنها و همینطور خوردن.
عالی است. حال این تعریف را به یک تعریف دو یا سه کلمه ای تبدیل کنید . با ابزار روی میز چه کار میکنید؟ و میز به شما در چه کاری کمک میکند ؟
به اشیاء نظم میدهد و آنها را در دسترس و آماده برای استفاده قرار میدهد.
فوق العاده است ! کوتاهترش کنید!
نوعی مبلمان سازمان دهند فضای کار
عالی است ! تعریف اول تان را با این تعریف مقایسه کنید . چه تغییری کرده  ؟ ایا متوجه تفاوت میشوید ؟
اوه ، البته !

این تفاوت بین یک تعریف خُردبین یا عرضی نگر – پلاستیک ، پایه ها و سطح و بقیه موارد کم اهمیت- و تعریف نبوغ آمیز یا ماهیت نگر است.

آیا به ماهیت رسیدن آسان بود؟

مطمئینا خیر.بلکه خیلی هم مشکل بود

قطعا مشکل است ، اما فکر میکنید اگر تمرین کنید تا چنین تعاریفی ارائه دهید ، آیا مردم شما را نابغه خواهند دانست؟

حتما همینطور است.

بنابراین تقدیر در دست شماست ( در واقع در ذهن تان است) . تمرین کنید تا تعاریفی مانند نمونه بالا ارائه دهید.
در جلسه بعد یک تکنیک دیگر نیز خواهیم آموخت.

(Visited 175 times, 1 visits today)

درباره نویسنده

شما ممکن است علاقه مند باشید

ترک کردن دیدگاه شما